گفت و گوی فصلنامه "هفت آسمان" با اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان - قسمت سوم

- نقش نهاد کلیسا در کشور ارمنستان چیست ؟ نسبت دین و سیاست در ارمنستان چگونه است؟

در گذشته آمیختگی و تعامل زیادی میان کلیسا و حکومت بوده است و در قرون وسطا اسقف اعظم کلیسا را حکومت برمی گزیده است .

زمانی که ارمنستان در اشغال ایرانیان یا عثمانی ها بود، حکومت هیچ نقش و تأثیر رسمی ای در اوضاع کلیسا نداشت و معمولا ً حکومت ها به صورت غیر رسمی یا غیر علنی اسقف اعظم را بر می گزیدند . با اشغال ارمنستان از سوی تزارهای روسیه ، این تزارها بودند که اسقف اعظم را انتخاب می کردند، مجمع نمایندگان دو نفر را پیشنهاد می کردند و تزار یکی از آن دو را تعیین می کرد. در دوران اتحاد جماهیر شوروی همه نهادهای دینی سرکوب شدند و کلیسای ارامنه به مؤمنان در ایجمیادزین محدود شد ، زیرا حکومت شوروی هم با کلیسا و هم با موجودیت قومی ارامنه در ستیز بود. 

در حال حاضر و پس از استقلال ارمنستان ، حکومت به شیوه های غیر مستقیم و گاهی نیز به صورت مستقیم در پی اعمال نفوذ و تحکیم سلطۀ  خود  بر کلیسا  بر  می آید  ( به ویژه در روند انتخاب اسقف اعظم ) ، مثلاً  هنگام  انتخاب  کاتولیکوس گارگین دوم در 1999 ،  روبرت کوچاریان و مرحوم سرکسیان این شخص را تعیین کردند. اسقفان با این تصمیم مخالفت ، و آن را دخالت ناموجه قلمداد کردند. روبرت کوچاریان اعلام کرد که در طول تاریخ همواره حاکمان بیگانه این انتخاب را صورت می داده اند، چطور یک حکومت ارمنی نتواند به چنین انتخابی دست بزند؟ این بدان معناست که حکومت در این فرآیند اثرگذار است ، ولی مخالفت شدیدی نیز در ارمنستان و در خارج از آن نسبت به دخالت دولت در امور کلیسا ابراز می شود. در حال حاضر هر چه زمان می گذرد ، نفوذ کلیسا در میان مردم بیشتر می شود و زمینۀ دخالت دولت کمتر می گردد. 

- ارامنه به ویژه جوانان تا چه اندازه نسبت به دینشان تعلق خاطر دارند؟

مقررات اساسی ای هست که هر ارمنی باید بدانها پایبند باشد و اگر این قوانین را نپذیرد، جزء  کلیسای ارمنی محسوب نمی شود. ولی علاوه بر آن مبانی اصلی ، تعالیم فرعی و جزئی و مناسکی نیز وجود دارد که از لحاظ اهمیت  در رده بعدی قرار دارند. اصولی در کار هستند که به هیچ وجه تخطٌی از آنها ممکن و مجاز نیست ، ولی در مناسک و فروع آزادی های فردی وجود دارد. البته کلیسا در این زمینه ها هم حساسیت دارد، امٌا اجبار و الزامی در کار نیست . 

- مناسبات مسیحیت ارمنی با اسلام را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا ارامنه اسلام را به عنوان یک دین الهی به رسمیت می شناسند؟ و اساساً وجوه مشترک این دو آیین کدام اند؟ 

ارامنه به گفت و گو به جد اعتقاد دارند و هم زیستی مسالمت آمیز از آرمان های اصلی آنهاست . ارامنه از آغاز پیدایی‌شان با دیگر اقوام و ملل آمیخته بوده اند. کلیسا ی ارمنی هیچ گاه در اندیشۀ پذیرش اسلام نبوده است ، زیرا مبنای ما واقعیت موجود است . اینکه من اسلام را پذیرا شوم یا نپذیرم چه تأثیری در واقعیت خارجی خواهد داشت؟ این حقیقتی غیر قابل انکار است که در آغاز قرن هفتم میلادی دین اسلام ظهور کرده و گسترش یافته است و امروزه حدود یک میلیارد نفر به آن معتقد و پایبند هستند. اینکه مثلاً شورای جهانی واتیکان  اسلام  را به  رسمیت  می شناسد  کار  بی معنا یی است. آیا تا پیش از این ، اسلام موجودیت و رسمیتی نداشته است که اینک نیازمند تأیید واتیکان باشد؟!

برماست که واقع گرا باشیم ، نه اینکه حقیقت را آن گونه که می خواهیم ببینیم . بنا به این نگرش ، روابط ارامنه با مسلمانان از آغاز کاملاً دوستانه  و توأم با احترام متقا بل بوده است. در مصر برادران مسلمان ما کتاب هایی را نوشته و متعرض روابط ارامنه و مسلمانان ، یا روابط عرب ها و ارامنه شده اند و همگی از مناسباتی  دوستانه سخن گفته اند . البته طبعاً همیشه چنین فضایی حاکم نبوده است ، زمانی که ارتشی به اشغال کشور دیگر دست می زند در برابر آن مقاومت صورت می گیرد و البته هیچ ارتشی نشانۀ تمام عیار دین متبوع خود نیست.

ما هم‌اکنون نیز در پی بسط گفت‌وگو میان ارامنه و مسلمانان هستیم ، چون به باور ما موجودیت اسلام امری غیرقابل اغماض است  .

- این گفت و گو بیشتر ناظر به هم زیستی مسالمت آمیز پیروان ادیان است یا می تواند در مسیر دست یابی هر چه بیشتر به حقایق و ارزش های دینی باشد؟ البته مقصود تغییر کیش نیست، بلکه هدف تعمق بیشتر در باورهای دینی است.

گفت گوی اسلام و مسیحیت از تاریخ ریشه داری بر خوردار است . امروزه همه به این نتیجه رسیده اند که هدف گفت و گو نمی تواند تغییر کند. هدف این بوده است که ما بتوانیم در کنار همدیگر زندگی بهتری داشته باشیم، از نعمت های الهی به شیوه ای نیکو تر بهره ببریم و بشریت را به زندگی والاتری رهنمون شویم .  ما در برابر چالش هایی قرار گرفته ایم که هیچ گاه در گذشته کسی را یارای تصور آنها نبوده است. این چالش ها  سرنوشت سازند و پیروان همۀ ادیان را تهدید می کنند. رسالت  ما به عنوان مسلمان و مسیحی این است که وجوه مشترک دو دین را شناسایی کنیم که به نظر من بسیار فراوان هستند، سپس همه با هم بکوشیم تا مردم به ویژه جوانان از پدیده های غیراخلاقی بپرهیزند. متأسفانه ما در همه جوامع با افول اخلاق رو به رو هستیم . از این رو گفت و گو به یک امر حیاتی و اجتناب ناپذیر تبدیل شده است و همه باید به آن پایبندی نشان دهند.

- در آیین ارتدکس با میراث عرفانی و معنوی عظیمی روبه رو هستیم ، مثلاً مجموعۀ فیلوکالیا یا آثار پدران روحانی از عمق معنوی زیادی برخوردار است، به نظر شما میان این میراث و میراث اخلاقی و معنوی اسلام چه ربط و نسبتی بر قرار است؟ 

به نظر من در ادبیات اسلامی – عربی ، و ادبیات اسلامی – ایرانی دریایی از اخلاقیات و معنویات موج می زند و به ویژه رواداری در برابر دیگران در آن مشهود است و این پدیدۀ آشکاری است در اسلام که در مسیحیت نیز کاملاً ملموس است، ولی مایلم بر این نکته  تاکید کنم که در دنیای اسلام و مسیحیت مؤلفه‌ها و آداب اخلاقی والایی وجود دارند که متأسفانه پیروان هر دو دین چندان با آنها آشنا نیستند. گفت و گوی این دو دین علاوه بر اینکه محبت زاست می تواند به آشنایی هر چه بیشتر مؤمنان با میراث اخلاقی و معنوی‌شان بینجامد . محبت نگرش ما را متعالی می سازد. هنگامی که از بالا می نگریم فقط اندیشه های والا و پاک را خواهیم دید و از تنگ نظری ها و بدبینی ها و کینه ها رهایی خواهیم یافت. جبران خلیل جبران در این زمینه سخن نغزی دارد: «هر گاه محبت شما را مخاطب قرار داد او را تأیید کنید و به او پاسخ مثبت بدهید، زیرا محبت شما را اوج می دهد و ناهنجاری های شما را از میان می برد و شما را به نان مقدسی تبدیل می کند که بر سر سفرۀ همگان می درخشد».

محبت نمی تواند از  ورای کوه ها و دریاها بیاید. محبت از اعماق وجود ما و از زندگی روزانۀ ما بر می خیزد و چون در پی شناخت همدیگر بر می آییم این جنبه زاده می شود و احترام نسبت به باورهای همدیگر شکل می گیرد و بدین‌سان یک جامعۀ دینی – با چشم پوشی از نوع دیانت آن – پا می گیرد.